شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

می ترسم! _ حسین پناهی

من زندگی را دوست دارم

ولی از زندگی دوباره می ترسم!

دین را دوست دارم

ولی از کشیش ها می ترسم!

قانون را دوست دارم

ولی از پاسبان ها می ترسم!

عشق را دوست دارم

ولی از زن ها می ترسم!

کودکان را دوست دارم

ولی از آینه می ترسم!

سلام را دوست دارم

ولی از زبانم می ترسم!

من می ترسم ، پس هستم

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم!

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

آخرین دکمه های لباسش ... _ یاسر قنبرلو

آخرین دکمه های لباسش

از تنم تا تنش یک وجب بود

وقت چسبیدن ِ لب به لب بود

عقل ! امّـا جدایی طلب بود 

بود ! امـّـا دخالت نمی کرد!

 

عشق ِ من ، لکه ی دامنش بود 

من حواسم به پیراهنش بود 

او حواسش به مرز تنش بود 

بود! امــّا رعایت نمی کرد !! 

 

آن شب از جان مستم چه می‌خواست 

دست او روی دستم چه می‌خواست

وسوسه از شکستم چه می‌خواست

تف بر این ارتجاع ِ صعودی ! 

 

دستش افتاد در موج موبم 

پاره شد جامه از رو به رویم!

مانده ام از چه چیزی بگویم ! 

آه یوسف ! تو دیگر که بودی ... 

 

عقل می‌گوید : « این کار زشت است »

عشق می‌گوید : « این سرنوشت است !

اولین درب های بهشت است

آخرین دکمه های لباســش ! » 

باز کردم ! رسیدم به آتش ! 

 

آتش ، امّــا برای سیاوَش ! 

خیره در سرخی ِ التماسش

غرق در آبی ِ چشم هایش 

من حواسم به او ... او حواسش ... 

آخرین دکمه های لباسش ...

آخرین دکمه های لباسش ... 

ادامه مطلب...
۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

مادر _ جواد نوروزی

"مادر" چند بخش است؟

تمام بچه ها بی درنگ پاسخ دادند

جز پسرکی که به "خُمپاره" می اندیشید...!!!

ادامه مطلب...
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

مجنون جدید _ منیره حسینی

می‌گویند

بس که دستی گرم

کسی به سرت نکشیده

موهایت سفید شده‌اند

ریش هایت بلند .

 

می‌گویند

مجنون جدیدی شده‌ای

که یادت نمی‌آید

مدرن‌ترین عاشقانه‌هایت را

پای کدام زن می‌نوشتی .

 

می‌گویند و پشت سرت می‌خندند .

می‌خندند و شانه به شانه می‌لرزم .

دوستانمان باور نمی‌کنند

از پشت همین گوشی

چه قولهای بزرگی

که میان دو شهر رد و بدل نمی‌شدند

و نمی‌دانند

قرار فقط کنار خیابان نیست .

گاهی در حاشیه درد

قرار می‌گیرم

تا با کناری‌ات کنار بیایم .

گاهی قرار این است

که تا پنجره را با چشم هایم باز می‌کنم

اشکهایم میان زمین و آسمان تقسیم شوند

و اوضاع روحی این شهر لعنتی

با حال خراب من به هم بریزد .

 

این روزها من از کجا بدانم

چگونه از چشم هایم پلک‌خوانی‌ات کرده‌اند !؟

به ریش بلند تو می‌خندند

و بغض من

بغ          ض

ب         غ

     ض

گره‌ای است که فقط به دست لب‌های‌شان باز می‌شود .

ادامه مطلب...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

آخرین بار باید قبل از مردن باشد ! _ شل سیلور استاین

اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!

 

تب می‌کنم، عرق می‌کنم، می‌لَرزم جان می‌دهم.

هزار بار،

می‌میرم و زنده می‌شوم پیش چشمهای تو

تا بگویم دوستت دارم.

اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!

 

امّا

آخرین بار آن از همیشه سخت‌تر است

و امروز می‌خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم

و بعد راهم را بگیرم و بروم

چون تازه فهمیدم،

تو هرگز دوستم نداشتی!

 

ترجمه یغما گلرویی

ادامه مطلب...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد