شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

۱۶ مطلب با موضوع «یاسر قنبرلو» ثبت شده است

شعر "واقعیت برای غمگینهاست" از یاسر قنبرلو

حلق خود را چهار پاره کنی

شعر تنها رسانه ات باشد

توی شهری که بی ادب شده است

ادبیات خانه ات باشد!

 

دستمالی سیاه برداری

چیزی از صلح و جنگ بنویسی

متناقض نمای غم باشی

زشتها را قشنگ بنویسی

 

پیشگو باشی و بفهمانی

که غروب از طلوع معلوم است

به کجا می روم، که در این راه

ته خط از شروع معلوم است

 

"تلخ" مثل همین که می نوشی

واقعیت برای غمگینهاست

فال من را نگیر، می دانم

زندگی قهوه ای تر از اینهاست!!

 

گفتی از غصه دست بردارم

از گل و عشق و خانه بنویسم

تو خودت را به جای من بگذار

با کدامین بهانه بنویسم؟!

 

در سرم درد شب نخوابی هاست

درد "شک می کنم به... پس هستم"!

افۀ شاعرانۀ من نیست

دستمالی که بر سرم بستم!

 

دست بردار از سرم لطفاً

حرفهایت فقط سیاهی داد

وقتی از "من"سؤال می پرسند

"تو" جواب مرا نخواهی داد

 

شعر تنها جوابگوی من است

نوزده سال و اینهمه سختی؟!

مثل دالی بدون مدلول است

شعر گفتن بدون بدبختی!

 

حلق خود را چهار پاره کنی

شعر تنها رسانه ات باشد

توی شهری که بی ادب شده است

ادبیات خانه ات باشد

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

شعر "زندگی قهوه ای تر از این هاست" از یاسر قنبرلو

حلق خود را چهار پاره کنی

شعر تنها رسانه ات باشد

 

توی شهری که بی ادب شده است

ادبیات خانه ات باشد

 

دستمالی سیاه برداری

چیزی از صلح و جنگ بنویسی

 

متناقض نمای غم باشی

زشت ها را ــ قشنگ ــ بنویسی

 

پیشگو باشی و بفهمانی

که غروب از طلوع معلوم است

 

به کجا می روم که در این راه

ته خط از شروع معلوم است…

 

تلخ، مثل همین که می نوشی

واقعیت برای غمگین هاست

 

فال من را نگیر، میدانم

زندگی قهوه ای تر از این هاست !

 

گفتی از غصّه دست بردارم

از گل و عشق و خانه بنویسم

 

تو خودت را به جای من بگذار

با کدامین بهانه بنویسم

 

در سرم درد ِ شب نخوابی هاست

درد ِ شک می کنم به … پس هستم !

 

اِفه ی شاعرانه ی من نیست

دستمالی که بر سرم بستم

 

دست بردار از سرم لطفا

حرف هایت فقط سیاهی داد

 

وقتی از «من» سوال می پرسند

«تو» جواب مرا نخواهی داد

 

شعر تنها جوابگوی من است

نوزده سال و این همه سختی !؟

 

مثل دالی بدون مدلول است

شعر گفتن بدون بدبختی !

 

حلق خود را چهار پاره کنی

شعر تنها رسانه ات باشد

 

توی شهری که بی ادب شده است

ادبیات خانه ات باشد!

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میلاد

شعر "من بلد نیستم خودم باشم" از یاسر قنبرلو

رفتم از چند مبداءِ معلوم

تا رسیدم به مقصدی مجهول

 

آخر ِ عمر هم نفهمیدم

زندگی فاعل است یا مفعول !

 

هرچه من گوسفند تر شده ام

صاحب گله گرگ تر شده است

 

سال ها رفته است و چهره ی من

با نقابم بزرگ تر شده است

 

اشک من قطره های خون من است

خون من در رگ قلم جاری ست

 

قلمِ من به عشق می چرخد

که نخستین دلیلِ بیزاری ست

 

شعراز گونه هام می‌ریزد

زیر هر چتر، زیر  هر باران

 

شعر، از دست دادن عشق است

بعدِ از دست دادنِ ایمان

 

زندگی آنچنان نبود که من

آنچه باید که می‌شدم باشم

 

تو خودت باش و آنچه باید شو

من بلد نیستم خودم باشم !

 

من فقط روزنامه ای بودم

بین انبوه دسته بندی ها

 

مرگ در صفحه ی حوادث بود

زندگی در نیازمندی ها

 

سادگی کردم و پیاده شدم

که سواران پیاده می خواهند

 

که تمامی کارفرمایان

کارگر های ساده می خواهند…

 

از مجموعه بیمار بعدی

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

شعر "درد من را کسی نمی فهمد" از یاسر قنبرلو

نگرانم، ولی چه باید کرد

عشق، دلواپسی نمی فهمد

درد من، خط ِ میخی است عزیز

درد من را کسی نمی فهمد...

 

بغض کردن میان خندیدن

تکیه دادن به کوه ِ نامرئی

خسته ام از ضوابط عُــرفی

خسته ام از روابط شــرعی

 

هیچ کس، هیچ کس نمی داند

به نگاهت چه عادتی دارم

هیچ فرقی نمی کند دیگر

اینکه با تو چه نسبتی دارم

 

تف به هرچه اصــول، هرچه فـُـروع

تف به هرچه ثواب، هرچه گـــُـناه

توی تاریک خانه ی دنیا

عقل جن ّ است و عشق بسم الله

 

چشم هایت نگاه خیسم را

مثل ِ برق سه فاز میگیرد

تو برایم جرقه ای وقتی

خانه را بوی گاز می گیرد

 

زیر آتش فشان ِ‌ جنگ تو

یخ ِ هر چیز آب خواهد شد

مثل یک سرزمین ِ بی سرباز

همه چیزم خراب خواهد شد

 

تو مرا زجر میدهی عشقم

مــازوخیسمی که دوستش دارم

من به اشغال تو درآمده ام

صهیونیسمی که دوستش دارم

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

شعر "هرآنکه گفت: علی گفته‌ام: کدام علی!؟" از یاسر قنبرلو

سلامْ ختم ِ رسولان و  وَالسّلامْ علی

تمـامْ حجـّت ِ  بـر مـا و  ناتمـامْ علی

 

نمـیرد آنکه سـرش تیغ را هـلاک کند

«دَمَ العَوامْ»‌ علی و «عَلَی الدَّوامْ» علی

 

اگرچه تیغ ِ دو دَم داشت شیر بیشه ی حق

نــکــرده بـود دَمـی فکـر ِ انتقـامْ علی 

 

تمام مـسئـله در قـدِّ یک نــگاهْ حسین 

تمام مـسئـله در حدِّ یک کــلامْ علی

 

کــدام شـاه لـبـاس گدا بــه تـن دارد 

جـز آن فروتن ِ شایسته ی مقامْ علی

 

من آن نی‌اَم که به هر سِفله اقتدا بکنم

خوشا نمازْ جماعت خوشا امامْ علی

 

به راه ِ شمر نرفتم علی شناس شدم 

هرآنکه گفت: علی گفته‌ام: کدام علی!؟

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد