گوشه ی این اتاق نشسته ام
و دارم زور می زنم
تا آغوشم را
که بهانه ات را می گیرد
با زانوهایم گول بزنم !
از رفتنت
روزهای زیادی گذشته
برای کسی که شب و روزش را
بیداری و زُل زدن ها یکی کرده
واژه ی "زیاد" دقیق ترین مقداری ست
که می تواند
روزهای بی تو را متر کند !
از وقتی رفتی
خیلی فعال شده ام !
می دانی
آنقدر نبودنت با من بود
که چند باری
دکوراسیون این خانه ی جهنمی را عوض کرده ام !
اما
آنقدر خوش عکسی
که تصویرت در گوشه و کنار هر چیدمانی
خودش را جا می دهد !
این روزها
تا می توانم
به جای تو
دوست جدیدم را می سوزانم !
شاید دوده ی این سیگارها
خاطره ی قاب عکست را
روی دلتنگی دیوار اتاق خواب
پُر کند !
کاش قبل رفتنت
همینقدر سیگاری بودم !
آنقدر که خاکستر سوختن سلولهای ریه ام را
سُرفه هایم
سرتاسر این محله،
این کوچه های عنکبوتی
پهن می کرد
و رد پایت پاسخی می شد
برای سوال چشمهایم
گوشه ی این اتاق نشسته ام
توی مِـه
توی خاکستر
توی بغض
توی سکوت
می بینی؟
همه چیز دارد فریاد می زند
که حالم بی تو
چقدر خوب است...!!!