می توانید از طریق فرم زیر یا آیدی تلگرام که در پایین قید شده با من تماس بگیرید.
می توانید از طریق فرم زیر یا آیدی تلگرام که در پایین قید شده با من تماس بگیرید.
نا خدا و با خدا !
ای نا خدای با خدایِ کشتیِ عشق و رهائی !
مرا از این ساحلِ پرغوغا و هیاهایِ صیادانِ خشک و خشن باورهای دروغین گذشته گان درگذشته
و تقلیدهایِ مهوّع، وزیستن درگذشته
بران و ببر !
که عنقریب، بجرم کفرو ارتداد نسبت به ارزشهایِ بی ارزشِ" داعش اندیشانِ "محرف و منحرف،...
مسیح وار، به صلیبِ جهلم خواهند کشید !
ای ناوخدا !... من از میانِ زندان هایِ جهلِ کدخدایِ اذهان واندیشه هایِ فتنه جو وآشوب طلب
و ریاکاررسته ام ..
من بندهایِ اسارت بارِ" مصلحت هایِ حقیقت کُش "را از دست و پا و گردن
وشرفِ خویش ، بریده ام !
و عمیقاً بیزاری جُسته ام از، بگونه ای "بودن" و بگونه ای دیگر "نمودن" !َ
و تحمیلِ شخصیتی که آن "نیستم" ولی" باید باشم " !
مرا به سرزمینی بر، که در آنجا نه به "باخدا" امیدی باشد !
و نه از "بی خدا" نفرتی !
نه از کدخدا طمعِ خیر و برکتی،...
و نه از "خدایِ دگرگونه" و مسخ شده، و ساخته و پرداخته "عوام فریبان داعشی"، بیم وهراسی !
مرا در میانه بحری بی کناره.......دوراز هر افق و کرانه،
چنانِ جزیره ای،
قائم به" ذاتِ خویشِ" دریا.....
و مامنی که آخرین راهِ نجاتِ مستغرقینِ نومید و خسته باشد،...
پیاده کن !
با سلام وعرض ادب .سروده ی فوق یکی از نمونه سروده هایی است ، که از نظر
قالب ووزن شعری باهم بس متفاوت ومتغایرند.ولی همه یک چیز را که در جهان از ابتداء
تا امروز وجود داشته وبنده سعی کرده ام فراموش نکنم، را چالش میگیرد وان چیزی نیست
چون دیکتاتوری در فرمهای مختلفش که غالبا معلول کژ اندیشی وتعصبات بی پایه وباورهای
گذشته گان در گذشته میباشد .با تشکرمحمد کدخدائی (ضمنا نمونه هایی اندک از سروده های
ناقابلم در سایت شعر نو منتشر شده که در معرض نمایش است .
درسایت شعر نو چاپ شد......
وه !
که چه گران روزگارانیست !
آسمان پرابروخشمگینست وسخت، طوفانی
تگرگ وبرف وبارانست
هوا بس ناجوانمردانه سردست وبورانی
دگراز یاد رفته
اسمان سرخست، سیاهست، یا که زردست، شاید (انابی)ست !
آسمان برسینه اش، برسینۀ پرکینه اش
ابری غضبناک وسیه دارد
نمیدانم چه سر دارد ؟!...
ولی پیچیده ابروو ، لبهایش زخشم ورچیده و
رنگ عزا دارد !
هراس دارم، نمی بارد، اگربارد ؛
بجز بارانِ مارو عقرب و کژدُم نمی بارد !
بجز بوران، بجز کوران، بجزسیل و بجزطوفان
برین خیل کوران و سیه کوشان
که کشتند آن همه گل ها به کوبان
دگر باران نمی بارد !.
درین شهر گُل و بُلبُل
پُر از یاس و پُرِ سُنبُل
دگر هیچ باغبان
جز لالۀ خونین جگر
تخمی دگر هرگز نمیکارد....
نه شادی و نشاطی
نه مردی و جوانمردی
همه هر چه بجا مانده،
غم ودردست و نامردی
نمی بینی مگر هیچکس نمی خندد ؟!
بهوش باشید !
اگرخندید، به جوف آستینش، خنجری دارد!!
وآگاه که :
گل سرخ شقایق هم عزادارست و گل مالست
درین سامان
سروپا و تن و جانش سیاه گشته
لباس غم بتن دارد
درین دوران
قمه باید بدستش داد، که او جزاین لباسِ مشکی باور
هنوز هم در سرش، درجگرش،
خون روان زندگی جریان دارد؟!
درین سامان بی سامان
درین دورانِ بی ایمان
درین سرما، درین ظلمت
درین خاکِ ستم خیزِ پر از محنت
درین زندانِ در زندانِ در زندان
اسیرو بندۀ رندان و طراران
نمی آید دگرهرگز
آهنگِ خوشِ بارشِ باران
بگوشِ مردمِ بیچارۀ تشنۀ مُرده
در خیلِ مزاران .
هرچه بوده رنگ شاد زندگی
رفته ز یاد
رنگ مرگ و رنگِ محنت رنگِ شب
فقر و فاقه اشک و بیماری و تب
گشته زیاد
وه که چه گران روزگارانیست
آسمان تیره تر از شب های بی ماهست
خشمگینست و بارانی و سخت طوفانی....
و در پایان به امید ریشه کن شدن فکر(داعشیسم) که همچنان بعد ازمرگ هابیل بدست قابیل که سمبل (شهادت انسان
به دست ضد انسان) است ودر همیشه ی زمین وزمان در لباس ونقاب های گوناگون بر( بشریت ، انسانیت وخداییت)
موجودی به نام آدم به جور وستم وزور واستبداد و اختناق وزندان وتبعید وتذلیل وتحقیروشلاق وشهادت ...........
حکم رانده .
ولی باید بهوش باشیم وبدانیم اگر فرزندان هابیل بر نشورند ، برنخیزند وسر به طغیان وعصیان وانقلاب وشورش بر
علیه آن (چه هست ونباید باشد) بر ندارند ، آزادی بشریت مقدور ومقدر نخواهد بود.
به امید آزادی سرزمین دلاور خیز ومظلوم کوبان وآزادی "انسان" بی استثناء .ودور از همه ی باند بازی ها
وتفرقه گرایی ها وقومیت پرستی ها و نژاد پرستی ها وبرتری جویی ها ، که خود عامل وبهانه جنگ افروزی
وآتش سوزی و طبقه سازی وسیاست بازی.........میباشد.
رهایی برادران وخواهران ایزدی-یهودی –مسیحی-مسلمان- بودایی-وستاره پرست وزرتشتی وآتش پرست .......
و در نهایت معتقد به مذهب اخلاق وانسان بودن را از خداوند مهربان خواستارم. با تشکر محمد کدخدایی
محمد.....
محمد..........
(گور شاعر!! )
می پرسم
شاعر کیست ؟
شعر چیست ؟
و
بخود میگویم ؛
"شاعر"
آن است که
زیبا بسراید
زندگی کردن را .
خوب دیدن
خوب شنیدن
خوب بودن
با خدا بودن را .
برای مردم بیچاره و
درمانده و حیران ؛
قلم کوفتن !
و(بر) قدرت ،
بودن !
نه (با) قدرت
بودن
وبا توده ی بیچاره ؛
همسانی
"نمودن" !
برای "نام" و
"نان"
ننگین سرودن !!!!
که شاعر !
(دارِ) خویش 1
برپشت دارد .
(قلم)را خنجری
در مشت دارد .
که (مردن) نیز
برایش باک ندارد .
و چون مُردش ،
به کف مشتش ؛
به جز گوینده ی
( ن والقلم ) 2
همراه ندارد .
و
شاعر !
هم ،
امین و ؛
علیه
ظالم و شیطان
همیشه
در کمین است
و
(شعر)
این است و !
(شاعر)
این
چنین
است........ محمد......
1= بیاد دعبل خزاعی یار ویاور امام رضا ع ونیز،امام موسی بن جعفر
شاعری که خطرش از سپاهی نیرومند برای عباسیان بیشتر بودوبسیارتند زبان
وبد طعن بود وی همواره میگفت که 40 سال است گورخویش بر پشت دارم ایشان
شاعر بزرگ وحامی اهل بیت بود واشعارش نه در جهت چاپلوسی وپاچه خواری
وسگ وا سترومرکب شدن در خانه اهل بیت ع که متاسفانه هنوز هم مرسوم است، بلکه در دفاع
وپیروی ازحق وحقیقت وتبعیت از خلق وخوی اهل بیت که مظهر ونمونه چگونه زیستن ومردن
ونمونه والای انسانِ کامل بودن میباشند ،بود.
ایشان بالاخره بوسیله ایادی عباسیان شهید شدند.
2-سوره ن والقلم =شصت وهشتمین سوره قران و
مشتمل بر 53 آیه است .
منظور از گوینده ن والقلم خالق وصاحب قران است.
محمد.......
7/10/1393
Do,nt kill dogs……kill me !
(سگ ها رامکشید "من"را بکشید !)
بیچاره سگ ها !
که جرمشان ؛
گرسنگی و تشنگی ،
بی خانمانی ،
بی کسی ،
بی پناهی ،
بی قلاده ای ازطلا !
با چشمانی مهربان
وسرشاراز اعتماد و
وفاداری !
در ازای لقمه ای نان
حاضر به هرفداکاری !
بی نامردی و
حرام کاری !
قساوتمندانه وشقاوتمندانه
کشتندشان !
پشته پشته !
کشته کشته !
سگ های بیچاره ی گشنه !!!!!!........
آهای !......
سگ ها را مکشید !
"خود" را بکشید !
سگ ها مظلومند و مجبور
و آدمک ها ظالمند و جابر !
سگ ها سرشار وفا
انسانک ها مشحون جنایت وجفا !
سگ ها حق انسان را حافظند
اینان حقوق بشر را ناقضند !
سگ ها صاف وپاکند
مترسک ها پر غل وغش ولافند !
سگها حافظ گوسفندانند
اینان گرگان آدمخوارند !
سگ ها مدافع یاران غارند
انسانک ها دافع وکشندگان اصحاب کهفند !
آهای !
کران !
کوران !
بترسید ازخشمِ خدایی که ؛
کند طوفان !
سگ ها ی نجیب را
به اتاق گاز مَکِشید
آنان را مکشید !
هیتلردرون را بکشید !!!!
"خود" را بکشید !
اسلام را به چالش مکشید
از دستان پر خونتان خجالت بکشید !
اگرتشنه ی خونید ؛.....
"من"را بکشید
"تن" را بکشید
"مرا" بکشید !
زیرا من نیز ؛
گرسنه ام ،
تشنه ام ،
بی خانمانم
مظلومم !
محکومم بجرم بیگناهی !
ناجوانمردانه ؛
مطرودم !
"مرا" بکشید !
تا شاید تشفی پذیرد
خونخواریتان
خونخواهیتان !
(بجرم گرسنگی)
سگ ها را مکشید !
س...گ ها را مکشید
س..گ..ها...را...م....کش....ید !
sher-erfan.blogfa.com
شعر عرفان واعتراض
محمد کدخدائی !
Mr30