شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

سالهاست _ منیره حسینی

سعی کردیم کاری به هم نداشته باشیم

من بار تنهایی خودم را بکشم

انها چاله های زندگیشان را پر کنند

در این خانه هر روز دوستانی جمع می شوند

در تنهاییم

از خودشان پذیرایی می کنند

 

من و این مورچه ها

سالهاست که با خرده های نان

دوستی مان را اغاز کرده ایم.

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

بهار رفته،خدا رفته ، عشق من رفته _ سید مهدی موسوی

بهار رفته،خدا رفته ، عشق من رفته

چقدر گریه کنم؟ آه!  واقعا رفته

 

و باز عقربه  ها مثل پتک میکوبند

تمام ثانیه های شما به زن رفته

 

خدا کند نرسم پس بخواب ساعتِ شوم

همیشه گریه نمودست تا ترن رفته!

 

و دختری که لباس سپید ... پوشیده

و مرد تا ابد الدّهر در کفن رفته

 

و زن که پرچم خود رابه قلّه کوبیده

و مرد خسته،تا آخر لجن رفته

 

و چشم مرد به یک راه پوچ خیره شده

و زن که هر دفعه قبلآ آمدن رفته!

ادامه مطلب...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

کازابلانکا _ یغما گلرویی

تــو دیگه داری میری این اختتام رویاست

این آخرین سکانس فیلم کازابلانکاست!

من مرد ِ نقش اول مغرور ُ بی تبسم!

تو اون زنی که میره با مرد نقش دوم!

بارون بباره یا نه صحنه دراماتیکه

تصویرت از توو چشمام میریزه چیکه چیکه!

دوربین یواش یواش از توو صحنه میره بیرون

من می مونم با سایه م من می مونم با بارون!

این اشکا مصنوعی نیست تو دیگه داری میری

داری چشاتو از من از نقش من می گیری!!

راهی نمونده باقی فیلنامه اینو میگه

منو یه جای خالی تو ُ یه مردِ دیگه!!

از وقتی که نگاهت از توو نگاهم رد شد

این فیلم عاشقانه یه فیلم مستند شد

بازی دیگه یادم رفت نقشم خود ِ خودم بود!

نقش کسی که چشماش لبریز عشق و غم بود!

اسکار ُ من می گیرم اما چه فرقـی داره

نقش سیاهی لشکر با یه ابـَــر ستاره؟!

وقتی تــو رو ندارم وقتی تــو دور ِ دوری!

وقتی باید بسازم با حسرت و صبوری!

این فیلم موندگاره گیشه ها قبضه میشن

اما بازم من بی تــو، اما بازم تــو بی من!

تو دیگه داری میری این آخرین پلانه

تیتراژ میاد و آهنگ همراه این ترانه...

ادامه مطلب...
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

مرگ یک اتفاق معمولی است _ یاسر قنبرلو

روی پیشانی ام سیاه شده

دستمال ِ سپید ِ مرطوبم

 

دارم از دست می روم اما

نگرانم نباش ، من خوبم !

 

هیچ حــســّـی ندارم از بودن

تــیــغ حس می کند جنونم را

 

دارم از دست می دهم کم کم

آخرین قطره های خونم را

 

در صف ِ جبر ِ خاک منتظرم

اختیار زمان تمام شود

 

زندگی مثل فحش ارزان بود

مرگ باید گران تمام شود !

 

از سـَــرم مثل ِ آب ، می گذرد

خاطراتی که تلخ و شیرین است

 

زندگی را به خواب می بینم

مرگ ، تعبیر ِ ابن ِ سیرین است

 

در سرت کل ّ ِ خانه چرخیدن

توی تقدیر ، در به در گشتن

 

هیچ راهی برای رفتن نیست

هیچ راهی برای برگشتن

 

خودکشی بر چهار پایه ی عشق

مثل ِ اثبات ، دال و مدلولی است

 

نگرانم نباش .. من خوبم

« مرگ یک اتفاق معمولی است »

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

به دیدنم که می آیی _ سید مهدی موسوی

به دیدنم که می آیی

هندوانه بیاور

با پوستی سبز و تویی سفید

قرمزی اش

خون داغ که در توالت بازداشتگاه پایین می رود

پرچم من

شعری ست

که پشت بسته ی سیگاری نوشته ام

 

به دیدنم که می آیی

کمپوت سیب بیاور

که تبعیدمان کنند از بهشتی که

به هیچ آدمی سجده نخواهم کرد

که بگویی: سیب!

در عکس عروسی مردی

که خودش در زندان است و روحش در زندان و دلش پیش تو

که بگویی سیب

در عکسی سوخته

که با تخت جمشید آتش زدند

به دیدنم که می آیی

بچه ها را بیاور

که یادشان نرود چرا تلویزیون نداریم

و دستبندشان را

از هیچ امامزاده ای نخریده ایم

که بابا نه رفته بود نان بیاورد و نه آب

که دیگر هیچ وقت نیامد!

که هیچ مردی با داس و اسب نمی آید

و آنکه مادر در سجده صدایش می زند

تنها

اسم میدانی ست در تهران

به دیدنم که می آیی

خودت را بیاور

که نگهبان ها ببینند

زیبایی از آزادی بزرگ تر است

و دیوانگی

نام مشترک همه ی ماست

که دندان های شکسته ام را نشانت دهم

و بگویی: سیب!

برای لبخندی

که با اشک هاشور خواهد خورد

به دیدنم که می آیی

چمدانی بیاور

شاید اینبار جای من

لباس هایم را تحویلت دادند...

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد