من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!
با "فراق کربلا سوزانده جانم را" به روزیم...
چند خط دلنوشته و یه شعر کوتاهه
منتظر حضور شما و نظرات زیباتون در مورد این مطلب هستم...
التماس دعای فراوان
یا علی مدد