سعی کردیم کاری به هم نداشته باشیم
من بار تنهایی خودم را بکشم
انها چاله های زندگیشان را پر کنند
در این خانه هر روز دوستانی جمع می شوند
در تنهاییم
از خودشان پذیرایی می کنند
من و این مورچه ها
سالهاست که با خرده های نان
دوستی مان را اغاز کرده ایم.
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت .....
به رقص درآیی.....
قصه عشق ، انسان بودن ماست....
...........................................................
سلام
شما که گفتید لینکتون کنم پس چرا سر نمی زنید؟!!!!!!!!!!!