روی پیشانی ام سیاه شده

دستمال ِ سپید ِ مرطوبم

 

دارم از دست می روم اما

نگرانم نباش ، من خوبم !

 

هیچ حــســّـی ندارم از بودن

تــیــغ حس می کند جنونم را

 

دارم از دست می دهم کم کم

آخرین قطره های خونم را

 

در صف ِ جبر ِ خاک منتظرم

اختیار زمان تمام شود

 

زندگی مثل فحش ارزان بود

مرگ باید گران تمام شود !

 

از سـَــرم مثل ِ آب ، می گذرد

خاطراتی که تلخ و شیرین است

 

زندگی را به خواب می بینم

مرگ ، تعبیر ِ ابن ِ سیرین است

 

در سرت کل ّ ِ خانه چرخیدن

توی تقدیر ، در به در گشتن

 

هیچ راهی برای رفتن نیست

هیچ راهی برای برگشتن

 

خودکشی بر چهار پایه ی عشق

مثل ِ اثبات ، دال و مدلولی است

 

نگرانم نباش .. من خوبم

« مرگ یک اتفاق معمولی است »