شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

خدایا خسته ام من _ فروغ فرخزاد

نمی دانم چه می خواهم خدایا

به دنبال چه می گردم شب و روز

 

چه می جوید نگاه خسته ی من

چرا فسرده است این قلب پر سوز

 

ز جمع آشنایان می گریزم

به کنجی می خزم آرام و خاموش

 

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها

به بیمار دل خود می دهم گوش

 

گریزانم از این مردم که با من

به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

 

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دو صد پیرایه بستند

 

از این مردم، که تا شعرم شنیدند

به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

 

ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بد نام گفتند

 

دل من، ای دل دیوانه ی من

که می سوزی از این بیگانگی ها

 

مکن دیگر ز دست غیر فریاد

خدا را، بس کن از این دیوانگی ها

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

اینجا...! _جواد نوروزی

اینجا مصر باستان نیست!

اما فراعنه‌ی بسیاری هستند

در این توهّم

که عصای موسی توی شُرتشان است!

همچون فاتحان

اژدها بر نیل ِ دو نیم شده می‌رانند

در جغرافیای زنانی

که نیلشان را می‌فروشند

و نان می‌خرند!

اینجا موسی حرام‌زاده است!

در نهرها سقط می‌شود

و هیچ آسیه‌ای به دادش نخواهد رسید!

در هر خیابان این سرزمین

اهرامی هست

که در آنها

خدا مومیایی شده‌ است!

اینجا مصر باستان نیست!

اینجا...!

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

آخرین شعر _ یغما گلرویی

آخرین شعرِ عاشقانه‌ی من تو دلِ کاغذی مچاله شده

یه درخت آخرِ «جواهردِه» خواب می‌بینه که «غزاله» شده

من به پایان راه نزدیکم، خسته مثلِ دونده‌‌ی ماراتن 

ایستادم شکارِ گربه بشم، ذله مثلِ «جریِ» تو کارتن

خودمو تو تکیلا حل کردم، سرزمینم شبیهِ مکزیکه 

عقرب و کاکتوس و شن‌زاره، مرگ تو کوچه‌های تاریکه

زبونم رو کسی نمی‌فهمه، چین تو ایران، یا من توی چینم؟ 

همه چشما مورّبن، بسته‌ن، تنها انگار منم که می‌بینم

زیرِ پامون جهنمه، نه بهشت! زخم‌ها داره پشتِ لبخندش، 

مادری که شریک می‌شه تو اعتصابِ غذای فرزندش...

کارِ من این شده که هر هفته مُردنِ دوستامو گریه بشم 

چوب‌خطِ عذابمو با تیغِ رو تنِ بی‌ترانه‌گیم بکشم

بی‌کسی‌هامو جشن می‌گیرم، شب به شب با یه سایه رو دیوار 

پا به زنجیر ماسک اکسیژن، لب به لب با یه عالمه سیگار

تو کی هستی که رفتی و تن من مومیاییِ توی موزه شده 

هر شرابِ دو ساله‌ای توی امتحانِ لبات رفوزه شده...

دور می‌شی و گور منتظره، دور می‌شی و این‌جاس عزراییل 

سایه‌ی یک کلاغ رو سَرمه، سا‌یه‌ی سنگ رو سرِ هابیل

وحشتِ روزمره‌تر شدنم، تو همین قبرکِ اجاره شده 

سر نخ دیگه توی دستم نیست، همه‌ی این کلاف پاره شده

منو از پای دار برگردون، از منِ زین به پشت می‌ترسم 

من از این که یه روز بگن «شاعر آخرین شعرو کُشت» می‌ترسم...

ادامه مطلب...
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

سوژه _ جواد نوروزی

کاندیدا رأی آورد

تابلو، نقاش را ثروتمند کرد

شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد

کارگردان جایزه‌ها را درو کرد

و هنوز

سر همان چهارراه

واکس می‌زند

کودکی که همیشه بهترین "سوژه" است...!

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میلاد

این دایره‌ی زرد که می‌خندد :-) _ یغما گلرویی

این دایره‌ی زرد که می‌خندد کنارِ عکسِ تو، smiley

یعنی در گوشه‌ای از این شهر

پشتِ لپ‌تاپت نشسته‌ای!

یعنی گوشه‌ای از این شهر

زیباترین نقطه‌ی جهان است...

این دایره‌ی زرد که می‌خندد

یعنی ما به هم متصلیم

حتا اگر تو هوای سرزمینی دیگر را تنفس کنی!

حتا اگر تو یک عروس دریایی باشی

در گوشه‌ای از اقیانوس آرام

و من خرچنگی که صدفِ سنگینش را

در بسترِ اقیانوس اطلس بر دوش می‌کشد،

ما با آب‌های جهان به هم متصلیم...

 

این دایره‌ی زرد که خاکستری می‌شود اما

به شب‌های موشک‌باران پنج ساله‌گی‌ام برمی‌گردم

وقتی جیغ می‌کشید آژیر قرمز

و من در ظلماتِ بی‌برقی

از خواب می‌پریدم،

به جستجوی آغوشِ مادرم!

 

خاکستری که می‌شود این دایره‌ی زرد

تنها می‌شوم با تنهایی خود

و مزه مزه می‌کنم

تلخ‌ترین حقیقتِ جهان،

نبودنِ تو را...

ادامه مطلب...
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میلاد