شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

۷۷ مطلب با موضوع «سید مهدی موسوی» ثبت شده است

اگر چه نیمه پنهان ماه تاریک است _ سید مهدی موسوی

غزل ...

نگاه ...

سکوت ... آفتاب ... 

پنجره ... تو ...

 

نه ! نثرنیست، نه ! درهم شکسته شاعرتو

 

در آفتاب غزل بارها بخار شده

و باز گریه نموده فقط به خاطر تو

 

کسی نیامده هرگز برای بدرقه اش

و آب ریخته پشت خودش مسافر تو !

 

نگاه کن که چه بی ریشه راه افتاده

خلاف حرکت طوفان، گل مهاجر تو

 

اگر چه نیمه پنهان ماه تاریک است

همیشه وسوسه انگیز بوده ظاهر تو

 

شهاب سوخته دل به هر دری زده است

مگرعبور کند روزی از مجاور تو

***

پلیسها همه در جستجوی خود هستند

که گم شدست خیابان درون عابر تو ...

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

آن مرد می رود... _ سید مهدی موسوی

- آن مرد می رود ...

: خُب دیگر چه ؟!

-        می رود ...

سبقت گرفته از خود و از هرچه می رود

 

: اول چه کار کرد ؟

-        از این شهر پوچ رفت

: این ابتدای قصّه ! در آخر چه ؟!

-        می رود

 

: فرضاً که باز بود در بسته ی قفس

تکلیف این پرنده ی بی پر چه؟ می رود ؟!

 

او قول داده بود بماند که زندگی ...

-        آن مرد مُرده است ببین ! گرچه می رود

 

زن بیت بیت توی غزل ایستاده است

مردی ورق زنان ته دفترچه می رود !

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

زندگی چیز دردناکی بود _ سید مهدی موسوی

گاو، موجود نیمه خوشبختی ست

جفت دارد، کمی علف دارد!

دست سلّاخ چیز برّاقی ست

که به این زندگی شرف دارد


 
عشق، بیماری غم انگیزی ست

جمع یک عضو ج.نـ.سی و عادت

خنده در چند خانه ی دلگیر

گریه با تیک تاک یک ساعت

 

 
مرگ، اسمی ست شکل یک چاقو

بر سر گاو نیمه خوشبختم

عشق، یک اسم دیگر از آن است

که نشسته ست داخل تختم

 

 

زندگی بچّه ای بدون توپ

گیج، در یک زمین خاکی بود

باختن بی مسابقه، بی هیچ!

زندگی چیز دردناکی بود

 

ادامه مطلب...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

اتوبوس _ سید مهدی موسوی

اتوبوس بی حرکت، اتوبوس طولانی

بوی گند پا و منی… تپه های انسانی…

بوی اعتراض ِ خفه، عاشقان یک طرفه

قاتلین بالفطره بین اینهمه جانی

بحث تن کنار وطن، اندی و ساسی مانکن!!

«ساقیا بده جامی زان شراب روحانی»

مالشی به بی شرمی، حرف های سرگرمی

از تحرّک مرزی تا حقوق درمانی

گریه ی فرشته به غول، مردهای آلت و پول

دست سرد یک دختر، بحث داغ ارزانی

اتوبوس و حرکت تن، چادر ِ گرفته ی زن

ترس دوزخ موعود در نگاه شیطانی

عشق و نفرت از یارو! دختران دانشجو

گریه مثل ابر بهار، ژاکت زمستانی

زوج های بوس و بغل، پچ پچ سعید و عسل!

مثل لانه ی زنبور وقت گرده افشانی

خواندن دعا و حدیث وقت خوردن ساندیس

عاقبت مچاله شدن توی قوطی «رانی»

بحث جالب دینی توی هدفون چینی

تکیه داده است به بیل یک جوان افغانی

چند زوج و چند رفیق، چند لنز رنگی ِ جیغ!

چند موی سیخ شده! توی راه مهمانی

چند دوره گرد ِ زن، توی فکر پیراهن

چند مانتوی رنگی توی فکر عریانی

استرس… و ساعت ها! بازی ِ خیانت ها

چترهای بی مصرف چشم های بارانی

تیپ و هیکل هنری در کمال بی خطری!

ریشه های در کافه، ریش های عرفانی

یک زن بدون دهان، در سرش شب و سرطان

روزهای غمگینش تحت پرتودرمانی

پرسه توی شهر شلوغ در میان دود و دروغ

پسران راست شده، دختر خیابانی

دست های در گردن، محض ِ امتحان کردن!

جای مُهر ردّ و قبول مانده روی پیشانی

فصل سردسیر فروغ لای جزوه های حقوق

دست یک زن ِ تنها، دست های سیمانی

چشم زن به کیفی زرد! توی کیف، عکس دو مرد!

در میان لبخندش گریه ی پشیمانی

گریه های پیرزنی از تمام ِ بی «شدنی»

که چه سخت می گذرند روزهای پایانی

بوی درد توی ریه، بوی حبس و پول دیه!

بوی آخرین چاقو، بحث چند زندانی

هی شماره و تکرار، خط نمی دهد انگار

فحش می دهد به موبایل بچه ای دبستانی

چشم باز و دست دراز، در تماس دست انداز

خودکشی داش آکل، تپه های مرجانی

مرد ِ «کاش» و «لابد»ها، خسته از تعهّدها

زندگی معمولی، ارتباط پنهانی

همگی پیاده شدند توی ایستگاه، ولی

تو کنار رویاهات مانده ای و می مانی

خسته ای و خسته تری از جهان ِ بی خبری

هیچ چی نمی فهمی… هیچ چی نمی دانی…

اتوبوس شرمنده، غرق ِ خواب ِ راننده

یک مسیر بی مقصد، جاده های طولانی

ای رفیق شاعر من، آخرین مسافر من

در تو باد می آید… ابتدای ویرانی…

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

چایت را تلخ بخور! _ سید مهدی موسوی

چای

سه قاشق شکر می ریزی

یکی برای من

یکی برای خودت

سومی موهای زنی ست روی سنگ توالت

که سیاه است

مثل کابوس هایی که نمی بینمت

که جیغ

می کشم تو را در آغوشی که ندارم

 

در زیتون های تلخ به دنبال تو می گردم

در چای های شیرین به دنبال تو می گردم

و آن تفاله ی رو آمده

مهمانی ست

که همیشه وقتی من نیستم

از راه می رسد

 

در زیرنویس های تلویزیون به دنبال تو می گردم

در شخصیت های منفی فیلم ها

در ایمیل های تبلیغاتی

در اس ام اس های بی نام و نشان

و خون بالا می آورم

روی سنگ توالت

 

گریه را من می کنم

سیفون را تو می کشی

برمی گردیم سر سفره ای

که فقط به اندازه ی دو نفر جا دارد

 

چایت را تلخ بخور!

وقتی شیرین هم

اسطوره ای ست

که می خواست با دو نفر بخوابد!

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد