شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

۷۷ مطلب با موضوع «سید مهدی موسوی» ثبت شده است

یه توپ با تردید می چرخه _ سید مهدی موسوی

یه توپ با تردید می چرخه

توو یه زمین سبز اون دورا

یه حسّ خوب مشترک شاید

بین من و زندون و مأمورا

 

هر شب بدون شام می خوابی

امشب ولی بی شام بیداری

با اسم ایران اونور دنیا

رؤیای سبز تازه ای داری

 

بابا نشسته اون طرف، ساکت

مامان توو فکر گریه ای تازه

شاید بهار ما بیاد از راه

امشب با یه گل توی دروازه

 

شب لونه کرده توو دل و چشما

هر جا میری انگار زندونه

شاید یه شوت محکم و جوندار

این شهر غمگینو بخندونه

 

واسه یه گل از شوق می میریم

شاید تموم شه این زمستونا

شاید برای بردن ایران

مردم بریزن توو خیابونا

 

بازی تموم میشه ولی مامان

مثل همیشه بالشش خیسه

دیگه کسی نیس توی این خونه

شب ها بلند شه شعر بنویسه

 

بازی تموم میشه ولی بابا

بیداره تا فردا کنار تخت

رؤیای ما جام جهانی بود

توو یه جهانِ واقعا خوشبخت!

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

شعر من فرق می کند اما _ سید مهدی موسوی

از گلیمم درازتر شده است

قسمتی از زبان من عربی ست!

هیچ چیزی نگو! مواظب باش!

شعر من گریه کرده و عصبی ست

دردها را چگونه شرح دهم؟!

ترسناک است یا که بی ادبی ست

 

کیک و ساندیس یا تُنِ ماهی

ای مخاطب بگو چه می خواهی؟!

 

تو که از جنس ململ صبحی!

ای پر از خواب کاشی آبی!

تو که عطر و گلاب می رینی!

تو که شب با زنت نمی خوابی!

ای مودب! تمیز! خوب! قشنگ!

ای مخاطب‌نمای قلابی!

 

دوستدار کتاب های کلفت!

شعر ویژه برات خواهم گفت:

.

توی چشمت شراب شیراز است

جنس لب هات شهد و قند و عسل

بستری ساز از گل و لبخند

تا خود صبحگاه، بوس و بغل

نغمه ی عشق، بلبلانه بخوان

زیر مهتاب در دل جنگل

 

می شود گفت و ساخت تا به ابد!

ای مخاطب! تو که خوشت آمد!!

.

شعر من فرق می کند اما

ناامید است، بوی خون دارد

قابل گفتن و نگفتن نیست!

دردهایی که در درون دارد

می زند توی گوش خواننده

شعر من واقعا جنون دارد

 

داغی آتش است و آتش نیست

نظر هیچ کس به تخمش نیست

 

شعر من نعره در شب مستی ست

سبقت از سمت راست در اتوبان

گریه ی بی صدای یک سرباز

اعتصاب غذاست در زندان

یک اتوبوس پیر توی کویر

یک مسافر کنار یک چمدان

 

شعر من اسم دیگر درد است

توی هر بیت، خودکشی کرده ست

 

اهل دیوانگی و تجربه است

چند شب توی غار خوابیده

همزمان سکس کرده با شش مرد

با زن باردار خوابیده

مست، افسرده، با لباس کثیف

روی ریل قطار خوابیده

 

بی توجه به هر درست و غلط

شعر من مثل زندگی ست فقط

 

شعر من یک زن برهنه شده ست

در دلش رمز و راز هم دارد

خواهش زائری ست توی حرم

به خدا اعتراض هم دارد

پسری مذهبی ست حین بلوغ

خواب غیرمجاز هم دارد!

 

خون که روی ملافه می پاشد

می تواند شبیه من باشد

 

می تواند که بغض کارگری

از حقوق نداده اش باشد

دختری بعد تست حاملگی

گریه ی بی اراده اش باشد

گرمی بچه ات در آغوشت

خنده ی فوق العاده اش باشد

 

قصه ی برگ توی پاییز است

اول و آخرش غم انگیز است

 

من خودم یک کتاب فلسفی ام

که فقط گفته که نمی دانم

ساکن قطب های یخزده ام

سال ها می شود زمستانم

خنده ام یک نقاب تکراری ست

تا ابد ناامید می مانم

 

شعر، یک لحظه مکث در گیجی ست

زندگی یک سقوط تدریجی ست

 

لحظه ی حال هست و دیگر هیچ!

لحظه را توی لحظه قاب بگیر

با لب عاشقت سوال بکن

از تن خسته ام جواب بگیر

من شبم! شعرهام غرق شب است

برو حمام آفتاب بگیر!

 

الکل خونم افت کرده عزیز

پیک من را کمی زیاد بریز

 

حذف کردم من و تو را از شعر

خواستم مختصر کنم خود را

توی هر بیت، توی هر کلمه

از جنون شعله ور کنم خود را

بغلم کن، یکی بشو با من

تا فراموشتر کنم خود را

 

قفل و زنجیر کن مرا با لب

ترسناک است واقعا این شب...

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

می شه خوابید تا ابد، بی درد! _ سید مهدی موسوی

می شه خوابید تا ابد، بی درد!

وسط ِ ساعتای دیواری

می شه یه روسری سبزُ فروخت

توو یه آهنگ کوچه بازاری

 

می شه کافکا رو خوند با عجله

می شه بحثُ به سمت مرگ کشید

می شه با یه کلاه کج، چپ شد!

توی ویلا، سیگار برگ کشید!

 

میشه خوابیده باشی با مریم

یه ترانه بسازی از سارا!

با فوتوشاپ توی شهرک غرب

عکس بندازی با چگوارا!!

 

میشه یادت بره غم مردم

میشه دل خوش کنی به این بازی

قبل ِ مرگ ِ هر آدم ِ معروف

بری باهاش عکس بندازی

 

توی اخبار، اسمتُ ببرن

یکهو گریه ت بگیره از شادی!

میشه با پول بیت و تلویزیون

یه موزیک ساخت واسه آزادی!!

 

میشه بازی کنیم با کلمه

میشه دردُ اسیر فلسفه کرد

میشه با دستمالِ گردن ِ تو

نعره ی نسل بعد رو خفه کرد

 

میشه رؤیای یه جوونُ فروخت

بعد با پول اون مواد کشید

وقتی مردم توو کوچه می میرن

توی حمّوم رفت و داااد کشید!

 

میشه یه نسل سبزُ بفروشی

خون ما رو سس ِ کچاپ کنی!

میشه از گریه کردن ِ تهران

توو اروپا کتاب چاپ کنی

 

میشه خیلی چیزا رو گفت و نگفت

میشه یک عمر، پرده پوشی کرد

جنده بودن شرف داره وقتی

میشه با شعر، خودفروشی کرد

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

قاطی ِ قاطی ام! _ سید مهدی موسوی

قاطی ِ قاطی ام! درد تو در سرم

ای دردسرترین! من واقعاً خرم!!

 

زل می زنم به «هیچ»، مشروب می خورم

مشروب می خورم با دوست دخترم

در فکر چشم هات! مهدی ِ تو فدات!

نذر سلامتیت هر پیک آخرم!!

 

این آخر ِ خوشی ست! یک عمر، خودکشی ست!

از پشت بام تو هر جرعه می پرم

آنقدر قاطی ام که حس نمی کنم

از گریه یا شراب خیس است دفترم

 

این گریه حق ّ من، که کون لق ّ من!!

امشب که از خودم بدجور بدترم

«من کم تحمّلم» امشب خل ِ خلم

مانند امشبند! شب های دیگرم!

 

چشمان مست تو، چشمان مست من

تو گریه آوری، من شرم آورم!

عمرم به باد تو... در سکس، یاد تو!

ای عاشقا ً حریم!! ای واقعا ً «حرم»

 

پوچ است دست راست، پوچ است دست چپ

بازیت مسخره ست! هرگز نمی برم

چیزم که هیچ چیز! فحشم بده عزیز

اگزوز خاورم! شیر سماورم!!

 

هر روز می کنم گریه برای تو

هر شب غریبه ای را توی بسترم

که مبتلا کنی، شاید دوا کنی

ای عشق! حاضری؟! ای مرگ! حاضرم

 

قاطی قاطی ام از هرچه هست و نیست

بر روی شعر و شهر بالا می آورم...

ادامه مطلب...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد

مث یه خودکشی ِ طنزآمیز _ سید مهدی موسوی

مث یه خودکشی ِ طنزآمیز

مث یه اعتراف بی معنا

بندری می خوریم و می رقصیم

مست می شیم با عرق نعنا

 

اوّلین کار اشتباه منی

آخرین کار اشتباه منی

آسمونم چقدر دیوونه ست

قرص آرام بخش ماه منی

 

توو خیابون عشق بازی و شب

شاممون خنده بود و سمبوسه

مزّه می داد با سس و ماتیک

طعم شیرین آخرین بوسه

 

یادگاری نوشتن اسمم

روی یه دستمال ماتیکی

با تو هر روز سینما رفتن

شیطنت هام توی تاریکی

 

سهممون از یه کوچه ی خلوت

یه کبودی خوب رو گردن

بهترین شعر عاشقانه ی من:

جیغ تو موقع بغل کردن!

 

فکر کردن به حالت چشمات

وقت برگشتن از تو تا خونه

پشت صدها چراغ قرمز و زرد

به کجا می رسن دو دیوونه؟!

 

عشق، توو شهر آهن و ماشین

مث یه خودکشی طنز آمیز

داره می لرزه و نمی افته

آخرین برگ توی این پاییز

 

مست می شیم با عرق نعنا

خواب می ریم پای تلویزیون

از چشای من و تو معلومه

کارمون می کشه تهش به جنون

 

دیگه از هیچ چی نمی ترسه

اون که از چشم عاشقت مسته

زندگی لمس دست کوچیکت

آخر کوچه های بن بسته

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد