... اسمی که نیست بعد سوار قطار بود
ای یار، ای یگانه ترین یار... [یار بود؟!]
آن ساک کهنه شامل یک مشت [چی؟ کتاب؟!]
پایان احمقانه ی یک انتظار بود
شلوار مشکی و کت مشکیش ظاهراً
در انتظار فاجعه ای سوگوار بود
اسمی نداشت، جنس: چه فرقی نمی کند!
مثل تمام مردم مشغول کار بود
با خود بلند حرف، غزل، جوک، ترانه، جیغ...
[باور نمی کنی چقَدَر خنده دار بود!!]
اسمی که نیست بعد شدیداً پیاده شد
انگار به مریضی سختی دچار بود ↓
که توی قلب و مغزش و... [او مغز داشت؟!!] خُب
فرض می کنیم [که چی؟ که دچار بود؟!]
اسمی که نیست بعد پیاده شدن [ببین!
کی گفته که از اوّل قصّه سوار بود؟!]
او ابتدای شعر به این متن آمد و
گرچه بدون اسم سوار قطار بود
او [او تویی، چرا به خودت گول می خوری؟!]
از اینکه زنده نیست کمی شرمسار بود
شاید که زنده بود ولی هیچ وقت، از...
[او در تمام متن تو تحتِ فشار بود!]
می خواست در مقابلِ... [عصیان کند ولی..]
می خواست در مقابلِ... [امّا قرار بود...]
امّا قرار بود که او من شود... و بعد...
■