زندگی یعنی صداقت داشتن!

عشق یعنی به تو عادت داشتن!!

ضرب احساس تو در مجذور عشق!

درک حسّی ناب توی نور عشق!!

یک کبوتر بودن و عاشق شدن!

زندگی یعنی تو را لایق شدن!!

 

برداشت دوم:

چیزی که به صورت افقی حرکت می کند

بچّه های عمودی تولید می کند

این جدول های متقاطع

خطوطی هستند

که کف دستت را لزج می کند

 

برداشت محصول:

این سیب کرم خورده زمین می کند مرا

عمری ست در تو سقط جنین می کند مرا

 

برخورد دور:

چیزی که می افتد

معمولاً اتّفاق نیست

حتّی اتّفاقی!

چیزی که می افتد

صدای گریه ی بچّه ای ست در «بورکینافاسو »

که کامپیوتر نمی خواهد

که ماشین کنترلی نمی خواهد

که پیرهن قرمز نمی خواهد

که هیچ چیز نمی خواهد

جز تکّه نانی

که بودنش را اتّفاق بیفتد

]سمانه به تلویزیون نگاه می کند

و قرص های ضدّحاملگی می خورد[

برخورد نزدیک:

-1 اوّل پولم رو می گیرم

-2 حیوون! یه کم یواش تر

... -3

 

برخورد آخر:

«در خیابان های سرد شب

جز خداحافظ خداحافظ صدایی نیست

 

زندگی یعنی...

همان چیزهایی که اوّل شعر گفتم!

سعی کن احمق خوبی باشی

و پایت را از گلیمی که نداری

بیشتر دراز نشوی روی تخت سردخانه!