شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

چایت را تلخ بخور! _ سید مهدی موسوی

چای

سه قاشق شکر می ریزی

یکی برای من

یکی برای خودت

سومی موهای زنی ست روی سنگ توالت

که سیاه است

مثل کابوس هایی که نمی بینمت

که جیغ

می کشم تو را در آغوشی که ندارم

 

در زیتون های تلخ به دنبال تو می گردم

در چای های شیرین به دنبال تو می گردم

و آن تفاله ی رو آمده

مهمانی ست

که همیشه وقتی من نیستم

از راه می رسد

 

در زیرنویس های تلویزیون به دنبال تو می گردم

در شخصیت های منفی فیلم ها

در ایمیل های تبلیغاتی

در اس ام اس های بی نام و نشان

و خون بالا می آورم

روی سنگ توالت

 

گریه را من می کنم

سیفون را تو می کشی

برمی گردیم سر سفره ای

که فقط به اندازه ی دو نفر جا دارد

 

چایت را تلخ بخور!

وقتی شیرین هم

اسطوره ای ست

که می خواست با دو نفر بخوابد!

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

وداع _ فروغ فرخزاد

می روم خسته و افسرده و زار 

سوی منزلگه ویرانه خویش 

به خدا می برم از شهر شما 

دل شوریده و دیوانه خویش 

می برم تا که در آن نقطه دور 

شستشویش دهم از رنگ نگاه 

شستشویش دهم از لکه عشق 

زین همه خواهش بیجا و تباه 

می برم تا ز تو دورش سازم 

ز تو ای جلوه امید حال 

می برم زنده بگورش سازم 

تا از این پس نکند باد وصال 

ناله می لرزد 

می رقصد اشک 

آه بگذار که بگریزم من 

از تو ای چشمه جوشان گناه 

شاید آن به که بپرهیزم من 

بخدا غنچه شادی بودم 

دست عشق آمد و از شاخم چید 

شعله آه شدم صد افسوس 

که لبم باز بر آن لب نرسید 

عاقبت بند سفر پایم بست 

می روم خنده به لب ‚ خوینن دل 

می روم از دل من دست بدار 

ای امید عبث بی حاصل

ادامه مطلب...
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

او ز من رنجیده است _ فروغ فرخزاد

او ز من رنجیده است

آن دو چشم نکته بین و نکته گیر

در من آخر نکته ای بد دیده است !

من چه می دانم که او

با چه مقیاسی مرا سنجیده است !

من همان هستم که بودم ، شاید او

چون مرا دیوانه ی خود دیده است

بیوفایی می کند بلکه من

دور از دیدار او عاقل شوم !

او نمی داند که من ، دوست می دارم جنون عشق را

من نمی خواهم که حتی لحظه ای

لحظه ای از یاد او غافل شوم !

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

پرنده مردنی ست _ فروغ فرخزاد

 

دلم گرفته است 

دلم گرفته است 

به ایوان می روم و انگشتانم را 

بر پوست کشیده ی شب می کشم 

چراغ های رابطه تاریکند 

چراغهای رابطه تاریکند 

کسی مرا به آفتاب 

معرفی نخواهد کرد 

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد 

پرواز را به خاطر بسپار 

پرنده مردنی ست

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

یک سرنوشت سه حرفی _ نجمه زارع

یک سرنوشت سه حرفی ، خالیست در کنج جدول

فکر مرا کرده مشغول این راز از روز اول

 

آنجا زنی گریه می کرد با کودکان گرسنه

در دود خاکستر اینجا مردی است در پای منقل

 

سر درد داریم و گیجیم ، اینرا نباید بگوئیم

این چیزها مشکلی نیست ، بعدن خودش می شود حل

 

این گرگ های گرسنه ، عادیست ولگرد باشند

ما انتظاری نداریم از وضع قانون جنگل

 

باید فداکار باشیم ، دارد قطاری می آید

پیراهنم را بسوزان ، باید بسازیم مشعل

 

این شعر را بعد خواندن یک جای خلوت بسوزان

یک گوشه ی شومینه ی گرم ، در یک اتاق مجلل

 

من می روم تا پس از این آماده ی مرگ باشم !

ها ! راستی " مـرگ " ، دیگر حل شد معمای جدول

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد