نفرت
واژه ای لمس شدنی است
در چشمان سرباز اسیری
که آخرین نامه ی عاشقانه اش
جای همسرش
دست سربازان مست دشمن افتاده...!!!
نفرت
واژه ای لمس شدنی است
در چشمان سرباز اسیری
که آخرین نامه ی عاشقانه اش
جای همسرش
دست سربازان مست دشمن افتاده...!!!
تو به "حال" خودت فکر می کنی
و او به "آینده" ی فرزندش !
و در خانه اش
پذیرایی به اتاق خواب رفته است...!
آرشیتکت این نقشه ی عجیب کیست ؟!!!
"مادر" چند بخش است؟
تمام بچه ها بی درنگ پاسخ دادند
جز پسرکی که به "خُمپاره" می اندیشید...!!!
گوشه ی این اتاق نشسته ام
و دارم زور می زنم
تا آغوشم را
که بهانه ات را می گیرد
با زانوهایم گول بزنم !
از رفتنت
روزهای زیادی گذشته
برای کسی که شب و روزش را
بیداری و زُل زدن ها یکی کرده
واژه ی "زیاد" دقیق ترین مقداری ست
که می تواند
روزهای بی تو را متر کند !
از وقتی رفتی
خیلی فعال شده ام !
می دانی
آنقدر نبودنت با من بود
که چند باری
دکوراسیون این خانه ی جهنمی را عوض کرده ام !
اما
آنقدر خوش عکسی
که تصویرت در گوشه و کنار هر چیدمانی
خودش را جا می دهد !
این روزها
تا می توانم
به جای تو
دوست جدیدم را می سوزانم !
شاید دوده ی این سیگارها
خاطره ی قاب عکست را
روی دلتنگی دیوار اتاق خواب
پُر کند !
کاش قبل رفتنت
همینقدر سیگاری بودم !
آنقدر که خاکستر سوختن سلولهای ریه ام را
سُرفه هایم
سرتاسر این محله،
این کوچه های عنکبوتی
پهن می کرد
و رد پایت پاسخی می شد
برای سوال چشمهایم
گوشه ی این اتاق نشسته ام
توی مِـه
توی خاکستر
توی بغض
توی سکوت
می بینی؟
همه چیز دارد فریاد می زند
که حالم بی تو
چقدر خوب است...!!!
جاسیگاری ام شهادت می دهد،
برگشتنت بستگی به این دارد
خدا گوشش بدهکار دعاهای من باشد،
یا سیگار فروش محله ...!!!