شعر سیاه

بهترین شعرهایی که خوانده ام

۱۶ مطلب با موضوع «یاسر قنبرلو» ثبت شده است

تو دوستم داری و من هم دوستت دارم _ یاسر قنبرلو

تو دوستم داری و من هم دوستت دارم 

این را کجا پنهان کنم !؟ چشم همه شور است 

گفتم اگر تقدیر برگردد چه خواهد شد

گفتم اگر روزی تو را ... گفتی بلا دور است 

 

عطر تو می پیچد ، تمام شهر می‌پیچد 

می‌ترسم و این ترس بویی آشنا دارد 

می ترسد از هر کوه ، از هر گردنه ، هر پیچ 

سرکاروان ِ کاروانی که طلا دارد !

 

تنها تو را دارم! تو هم تنها مرا داری 

روح منی و روح من در تن نمی‌ماند

امّا نمی‌ خواهم به بعد از تو بیاندیشم 

بعد از تویی دیگر برای من نمی‌ماند

 

بعد از تو هیچ انگیزه ای در شعر گفتن نیست 

بعد از تو دیگر نامی از من نیست دختر جان 

یاسر فقط یک مرد در آغاز اسلام است 

یاسر فقط نام خیابانی ست در تهران 

 

« الحمدالله الّذی ... » وقتی تو را دارم !

یک وصله ی بی رنگ بر مویم نمی چسبد 

آنقدر خوشبختم که در این روزها دیگر 

هرچه خدا را شکر می گویم نمی چسبد !

 

تو دوستم داری و من هم ... بیشتر حتی ...

ادامه مطلب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

بیمار بعدی _ یاسر قنبرلو

تو غارگردی من غار ِ بعدی 

من آستینم تو مار بعدی 

من در نخ تو ، تو در نخ او 

سیگار بعدی ... سیگار بعدی ...

حتی مجال یک بوسه هم نیست 

از یار قبلی تا یار بعدی

عشق آن پزشک ِ مشهور شهر است

یک جمله دارد : بیمار بعدی !

یک جمله کافی ست تا دل بلرزد 

کاری ندارد با کار بعدی 

ای عشق ِ سابق ای خواب ِ صادق 

شاید قیامت ... دیدار بعدی ...

 

از مجموعه بیمار بعدی

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

اخبار را شاید ولی احساس را هرگز _ یاسر قنبرلو

شطرنج بازی می کند اما نمی داند

در آستــیـنــش مـُـهره های مار هم دارد

 

یک بار بُرده ٬ غافل از اینکه پس از چـَـندی 

این بازی ِ پُر دردِ سَر تکرار هم دارد

 

باید « کلاغان » ، کشور او را نگه دارند

وقتی که می بندد دهان ِ « باز» هایش را

 

از تخت ها و چشم ها یک روز می افتد

شاهی که نشناسد غم ِ سرباز هایش را

 

من می شناسم هم وطن های غریبم را

آن ها که در هر خانه ای خاکستری هستند

 

این ها که در سطح خیابان چیده ای انگار 

سرباز های سرزمین ِ دیگری هستند !

 

وقتی که نوحی نیست کشتی هم نخواهد بود 

آرامشی دیگر پس از طوفان نمی ماند

 

اخبار را شاید ولی احساس را هرگز 

همواره بعضی چیز ها پنهان نمی ماند

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

مرگ یک اتفاق معمولی است _ یاسر قنبرلو

روی پیشانی ام سیاه شده

دستمال ِ سپید ِ مرطوبم

 

دارم از دست می روم اما

نگرانم نباش ، من خوبم !

 

هیچ حــســّـی ندارم از بودن

تــیــغ حس می کند جنونم را

 

دارم از دست می دهم کم کم

آخرین قطره های خونم را

 

در صف ِ جبر ِ خاک منتظرم

اختیار زمان تمام شود

 

زندگی مثل فحش ارزان بود

مرگ باید گران تمام شود !

 

از سـَــرم مثل ِ آب ، می گذرد

خاطراتی که تلخ و شیرین است

 

زندگی را به خواب می بینم

مرگ ، تعبیر ِ ابن ِ سیرین است

 

در سرت کل ّ ِ خانه چرخیدن

توی تقدیر ، در به در گشتن

 

هیچ راهی برای رفتن نیست

هیچ راهی برای برگشتن

 

خودکشی بر چهار پایه ی عشق

مثل ِ اثبات ، دال و مدلولی است

 

نگرانم نباش .. من خوبم

« مرگ یک اتفاق معمولی است »

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میلاد

حضرت زن _ یاسر قنبرلو

حضرت زن

تو مثل ِ سرزمین ِ من بـــزرگی

که هر شب داره به تاراج میره

 

یکی از دامنت میره به معراج

یکی با دامنت معراج ، میره !

 

همون جایی که بـــــه تیراژ ِ موهات

کتاب ِ ضــعــفــتـــو ، تالیف کردی

 

نشستی مشق ِ چشماتو نوشتی

یه دنیا رو بلاتکلیف کردی

 

اسیر ِ بی گناه ِ ترس و تقدیــر

رفیـــق ِ اشک و خون و آه و ناله

 

دلــیـل ِ اختلاف ِ بین ِ ادیان

معــمّـــایی ترین بحث ِ رساله

 

تو مرز بین اسلام و یهودی

گناه ِ سیب ِ لبنانو بپوشون

 

یه چیزی رو تنت بنداز دختر

بلندی های جولانو بپوشون !

 

چقد باید سر ِ تو جنگ باشه

سَر ِ دنیا رو با چی گرم کردی

 

تو باید دست ِ شیطونو ببندی

تو کــــه حتی خدا رو نرم کردی

 

تو مثل سرزمین من بزرگی

که هر شب داره به تاراج میره

 

یکی از دامنت میره به معراج

یکی با دامنت معراج میره

ادامه مطلب...
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میلاد