شعر آغاز میشود با زن، سکس توی قطار هم دارد!

هیجان ِ رسیدن به قرار، عاشق بیقرار هم دارد

 

رد شدن از دل زمان و مکان، لحظه ی سر کشیدن لیوان

مثل آرامش است در طوفان! ترس دیوانه وار هم دارد

 

گفتن راز، بی سؤال و جواب! ترس از ساطور، ترس از قصاب

بوسه ای لای اشک و خواب و کتاب... سالها انتظار هم دارد

 

وسط فیلم، با صدای بلند، عشق من! بیخیال باش، بخند!

اول گریه دار داشته است، آخر گریه دار هم دارد

 

اول سال ما زمستان است، آخر سال ما زمستان است

ّبغلم کن! ... نه! ناامید نباش... مطمئنم بهار هم دارد

 

جرأت خنده، خاطره شده است! گشتن دور دایره شده است

روزهامان محاصره شده است، گرچه راه فرار هم دارد

 

عمر خورشیدشان موقتی است! ماهشان با پلنگ صورتی است!!

شعر من مثل بمب ساعتی است، خطر انفجار هم دارد...

 

از کتاب دلقک بازی جلوی جوخه اعدام