فرزندان شکنجهگر
از شغل پدر چیزی نمیدانند
و او آنان را نوازش میکند
با همان دستی که کابل را فرود میآورد
و ناخن را میکشد...
فرزندان شکنجهگر
از شغل پدر چیزی نمیدانند
و او آنان را نوازش میکند
با همان دستی که کابل را فرود میآورد
و ناخن را میکشد...
کفاش محلهی شکنجهگر،
به لکههای خون روی کفشهای او مشکوک است.
لکههای سُرخی که همه روزه تکرار میشوند.
او شکنجهگر را کارمندِ یک اداره میپندارد...
کارمندی که هر شب
با کفشهای خونآلود به خانه برمیگردد.