همیشه زیر سبیل زنده‌گی کردیم

زیر سبیل کورش کبیر،

زیر سبیل نادرجهان‌گیر،

زیر سبیل‌های تاب داده‌ی شاه عباس،

زیر سبیلِ نداشته‌ی آغا محمدخان

زیر سبیل قزاقی رضا شصت‌تیر،

زیر سبیل‌های کوتاه شده از بالای لب

با قیچی مذهب!

 

زیر این سبیل‌ها 

عاشق شدیم،

کتک خوردیم،

ترانه نوشتیم...

 

برای ما

زیرِ سبیل و زیر هشت فرقی با هم نداشت

و اینترنت آفریده شد در هشتمین روزِ خلقت

تا با هم به سخن درآییم

آمال و آوازهای هم را بشناسیم

و عشق را بیرون از مدارِ بسته‌ی بستر تجربه کنیم.

 

پاسبان‌ها و موبدان

حقِ ورود به این سرزمین را ندارند

و عاشقان،

بی‌گذرنامه هم شهروندِ افتخاری آنند.

نه حکومتِ امپریالیسم،

نه دیکتاتوری پرولتاریا...

شعارهای انقلاب فرانسه

تنها در این سرزمین اجرا می‌شوند

برابری، برادری، آزادی...

و برای ما 

که منع شده‌ایم از شنیدنِ هم

و از اجتماع بیش از یک نفر

آرمان شهری جز اینترنت مقدر نیست...

 

در این‌جا می‌توانم دوست بدارمت

بی‌هراسِ هرکس و ناکس!

می‌توانم عشقِ تو را بلند بلند فریاد بزنم

و آن‌قدر در پیراهنی رکابی دورِ میدان آزادی بگردم

تا سرم گیج برود و عقده‌های عتیقه‌ام را بالا بیاورم،

تو هم جنگلِ معطرِ موهایت را به آفتاب بسپار

تا برآورده شوند تمام آرزوهایی

که در پسِ طاقه‌های پارچه پنهان بودند...

 

اعتراف می‌کنم به بدوی بودن خود و هم‌نسلانمان

- اما اینترنت را چه دیده‌ای؟ـ

شاید اگر جعبه رنگی به دستِ آن انسانِ عصرسنگ

که گاوی را بر دیواره‌ی غارش کشید می‌دادند

چیزی می‌کشید که سالوادوردالی را وادار می‌کرد

از عجز گلوله‌ای در شقیقه‌ی خود بنشاند...

 

شاید ما هم حماسه‌ای تازه آفریدیم

و کاری کردیم جهان، به جهان مجازی ما ایمان آورد!

اینترنت را چه دیده‌ای؟!