مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را...

عاشقی قسمت ما کرده فقط آهش را

 

حسرت دیدنت از دور برایم کافیست

کم نکن از دل من لذت کوتاهش را

 

من که خوشبختی از این عمر ندیدم، ای کاش

شانه های تو نشانم بدهد راهش را

 

جرم من باش در این شب که خودش می بخشد

پیش از مدعیان، بنده گمراهش را

 

مهربان است خدایی که مقدر کرده

عشق کافر بکند مومن درگاهش را

 

این سکوتی که قسم خورده زمینم بزند

کاش پنهان بکند ناله جانکاهش را

 

همه گفتند دعا وقت سحر می گیرد

آه از این شب که "ندیدیم سحرگاهش" را

 

سهمم از دیدن عکس تو فقط حسرت شد

مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را...