آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده است
برهی لعنتیام عاشق گرگی شده است
سرد شد از تن من دل به خیابان زد و رفت
گرگِ من بره نچنگیده به باران زد و رفت...
آه دکتر! لب او «صبر و ثباتم» میداد
بوش «وقت سحر از غصه نجاتم» میداد!
آه دکتر! نفست گم شده باشد سخت است
نفست همدم مردم شده باشد، سخت است
آه دکتر! سرِ من درد بزرگی دارد
برهام میل به بوسیدن گرگی دارد...
دکتر این بار برایم نمِ باران بنویس
دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس...
این شعرشمادلنوشته ای بسیار زیبا،دلنشین و آرامبخش است.چهل سال پیش با این هوای شما دلنوشته ای داشتم« دلم از خانه برون شد
که دگرباز نیاید
شکوه ای باز نگوید
غصه ای باز نبیند»