پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
دوباره می سازم، آسمان آبی را
کنار می زنم از متن، پرده ی شب را
که جیک جیک کند صبحِ آفتابی را
پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
که ترس، منتظر هیچکس نخواهد بود
که تا ابد می خوابیم روی بالش ابر
که سرنوشت من و تو قفس نخواهد بود
پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
که جیک جیک کند مثل یک پرنده ی شاد
نترسد از صیّاد و شکارچی چونکه
تفنگ های قدیمی شکوفه خواهد داد!
پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
که اسم حذف شده در کتاب، «شلّیک» است!
که آب و دانه زیاد است مثل آزادی
که صادقانه بگویم: بهار نزدیک است
پرنده کرد نگاهی به خنده ی روباه
پرنده کرد نگاهی به چشمِ موذیِ مار
پرنده کرد نگاهی به میله های قفس
پرنده کرد نگاهی به حرکت کفتار
پرنده کرد نگاهی به لاشه ی جفتش
پرنده کرد نگاهی به خونِ روی پرش
پرنده کرد نگاهی به بال کوچک خود
غم بزرگ... و تنهاییِ بزرگترش!
جهان مسخره ای که عقب، جلو می رفت
پرنده آویزان بود، از طناب کلفت
نگاه کرد به تخم شکسته اش سرِ میز
پرنده گفت: به تخمم... و هیچ چیز نگفت...