آزادی

برای کسی که سال ها

با میله میله ی سلولش

نفس کشیده باشد

یعنی حبس ابد ! 

 

من 

منیره

از پای جوخه ی دار

آخرین حرف هایم را

میان بغضی پنهان می کنم

که بعدِ من

گره از طنابش باز کنید و

 مثل نامه ای

بی تفاوت

برای خانواده ای که منتظر وصیتی نبوده اند ...

فکر کنید 

اصلا خانواده ای نبوده اند

پشت این همه سال 

دیوار با دیوار

دربند ، آزاد بوده ام

 

زندان بود که در کوچه پرسه می زد 

زندان بود که در خیابان میله های ممـــــــــــــتد می کشید

زندان ! که هدف داشت در شهر محاصره ام کند

 

این را که به اینجا می آمدم ، فهمیدم 

پشت سرم جای آب ، حرف می پاشیدند

کسی انتظار مرا نداشت

مثل روز تولدم

این را از برادری که بعدمن دنیا آمد ، فهمیدم

 

من 

منیره

از پای جوخه ی دار

محکوم به روزی هزار بار فرار

تمام حرف های کثیفی را که رفتگرها جمع کرده اند

گردن می گیرم

پیش از آنکه طناب گردنم را بگیرد

من هیچ وقت شبیه هیچکس ... 

حتی شبیه خودم زندگی نکرده ام

 

و خودکشی سرشار از حدس و گمان هاست .